سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یک هشتاد و چهاری

دمی آب خوردن

    نظر

دمی آب خوردن (پست گذاشتن) پس از بدسگال (کنکور)

به از عمر هفتاد و هشتاد سال!

بالاخره کنکور را دادم. جمعه بعد از ظهر. در دانشکده عمران دانشگاه بیرجند. که به مراتب، به مراتب که چه عرض کنیم، بسیار  از عمرون  دانشگاه خودمان بزرگ تر، شیک تر و با کلاس تر بود. آزمون هم می شود گفت سخت بود. هر طوری بود دادم. هر چه خدا بخواهد.

این دو روز  much lighter بوده ام. دو تا از کتابهای مجموعه هفت جلدی آثار چخوف  اقدس را گرفته ام که دلی از عزا در آورم. 

فاطمه امروز پیام داد که چهارشنبه اردوی قم دارند. و اینکه می توانم بروم یا نه؟ و من نمی دانم. بسیار دلتنگ تهرانم. ولی چهارشنبه مشکل بتوانم از اینجا بکنم.

 

. . .

 

                                                                    *     *     *

ای خدا جان را تو بنما آن مقام

کاندرو بی حرف می روید کلام

حرف و صوت و گفت را بر هم زنم

 تا که بی این هر سه با تو دم زنم

قافیه اندیشم و دلدار من

گویدم مندیش جز دیدار من...